چاپ دو مجموعه شعر جدید ناصر پروانی

هم صحبتی با تقدیر و هم صحبتی با فاصله ها دو مجموعه اشعار نو منتخب ناصر پروانی در نمایشگاه سی وچهارم کتاب تهران توسط انتشارات شبستان چاپ و عرضه می گردد.

به گزارش شهرقشنگ آنلاین این دو کتاب که نوزدهمین و بیستمین کتاب های ناصر پروانی می باشد در قطع رقعی چاپ گردیده و مضامین عاشقانه و اعتقادی همچون سایر آثار پروانی نقش اصلی را در انتقال مفاهیم دارد.
استفاده پرتکرار از صنایع ادبی و چینش متفاوت واژه از نکات بارز و قابل توجه این کتاب ها می باشد.
دکتر ناصر پروانی که در کتب قبلی خود گاها از شعر نو نیمایی استفاده کرده است در این دو مجموعه که هریک بالغ بر یکصد و بیست صفحه می باشد بیش از صد شعر نو نیمایی را ارائه نموده است.
سایه عاشقی، سرطان عشق،تابوت دخترانه،تهمت مستجاب،مهربان تر از مرگ،چهل هیچ سالگی ، نگران خودمم و اشک های سوالی از جمله رمان ها و مجموعه شعر های پر مخاطب قبلی پروانی می باشد.

چاپ دو مجموعه شعر جدید ناصر پروانی
مقدمه کتاب هم صحبتی با فاصله ها را باهم می خوانیم
برای باران امشب نقشه کشیده‌ام.
من تمام این روزهای ابری را در انتظار باران زدن ثانیه شماری کرده ام. از قرار امشب دیگر مهمانی شروع می‌شود، مهمانی کف ِ دست هایم با باران، مهمانی چترهای معطل، مهمانی سنگفرش‌های صورت خیس.
شاید هم مهمانی قدم زدن با خاطره، پیاده روی با انتظار، هم کلامی با سکوت محض.
اصلا ساده‌تر بگویم مهمانی جای خالیت زیر باران. یادم نیست ولی گمان کنم سال‌ها پیش جایی نوشتم "بعدِ تو باران چه بی احساس بود" سلول سلولِ باران با قطره قطره‌ی بدنم تبانی کرده اند. همدستی به رخ کشیدن، به رخ کشیدنِ نبودن تو...
گمانم تقدیر دارد دیر می‌کند. این همه تردید ندارد این همه دست دست کردن، این همه پا به پا شدن، من زجر نبودن هایت را کشیده‌ام. اینکه زخم‌های انتظار را با مرهم امیدِ عبث التیام لحظه‌ای بخشی.
از بس نیامدی محتاج همه شده‌ام. محتاج همه‌ی آنهای که حتی دوست نداشتی و نداری نگاهشان کنم. همه از من از تو می‌پرسند و من از همه از تو سوال می‌کنم.
بد دردی ست اینکه نه آنها خبری دارند و نه من.
درد که نه! اگر بگویم درد بی انصافی کرده ام. شاید مرحله‌ای یا مقدمه‌ای یا تفسیری از مرگ باشد.
نذر کرده بودم عشق تعارف نکنم. حتی اگر تعارف شدم. حتی اگر آبرویم را خیرات کردند. دلم خوش است به رازداری کردن، به اینکه این همه خودم را بد نشان بدهم، به اینکه نگذارم هیچکس تو را بشناسد شبیه من که تو را شناختم.
از بس که این روزها شبیه خودت نیستی. از بس که این‌روزها تو تو نیست.
اصلا این روزها تو شبیه همه شده‌ای و فقط انگار من از قافله‌ی تغییر جامانده‌ام. عجب بیماری مهلکی ست اینروزها " خودت ماندن"، کشنده‌ی کشنده.
همه را فراری می‌دهد از دور و برت. مردم می‌ترسند واگیر داشته باشد.
می‌ترسند خودشان بمانند. می‌ترسند شبیه تصویری هایی که از خودشان ساختند زندگی کنند. می‌ترسند شبیه قول‌های شان، شبیه حرف هایشان، شبیه اداهای شان بمانند.
بگذریم!
ادامه می‌دهم خودم ماندن را، ادامه می‌دهم جای خالی ت را پُر فرض کردن را. ادامه می‌دهم انتظارت را، ادامه می‌دهم تو را...

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۵
کد خبر: 6455

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =